ایلیا ایلیا ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

ايليای من

آخرین شب انتظار

امشب حال و هوای من عجیب است حس شادی؛ بی قراری؛ بی تابی و انتظار همه و همه به هم آمیخته شده حس غریبی است، غیر قابل وصف... دل شادم از اینکه ساعت ها مانده تا در آغوشت بگیرم بی قرار برای مادر شدن"خدایا سپاس که شایسته ام دانستی" و در انتظار طلوع آفتاب می خواهم بدانی من با تو مادرم... با تو شکل گرفتم ماه به ماه؛هفته به هفته؛لحظه به لحظه به خاطر همه چیز از تو ممنونم به خاطر بودن و ماندنت به خاطر حس قگشنگی که برایم به ارمغان آوردی پسرم،آرام جانم ...من در سایه ی عشق تو آفتاب شدم کسی که با آفتاب همسایه شد به دنبال روشناییس...
30 خرداد 1393

درد دلی با پسرم

امروز خیلی دلتنگم پسرم؛دلتنگ داداشی کوچولوم که دیگه برای خودش مردی شده و برای دوره ی آموزشی خدمت سربازی رفته به یک شهر دیگه که  از ما خیلی دوره،شهر اراک در استان مرکزی روز اول اردیبهشت بود که رفت ، یعنی چهل و دو روز پیش ؛ما موندیم ودلتنگی ،البته دو هفته پیش چند روزی اومد و دیدیمش ولی من چند روزه خیلی دلتنگشم،آخه داداشم یه دونه است از خدا میخوام این هیجده روز بگذره که هم تو بیای وهم دایی خوبت    ...
12 خرداد 1393

این روزها

من این روزها حسابی تورا کم دارم ...درون لحظه های منتظرم و این روزها انگار اصلاً نمی شود به این فکر نکنم که چقدر برایم عزیزی این روزها دائم مراقب توام...انگار از نفس هم ظریفتری... دنیای من با حس تو این روزها دارد آبی تر از قبل می شود  ما... منظورم من و توست  ما...عاشقانه ترین مادر و فرزند قرن های اخیر خواهیم شد قول میدهم ... این روزها بیشتر تکان میخوری  این روزها بیشتر تو را حس میکنم آنجا که هستی مراقب خودت باش،کودکم  اینجا که آمدی روی من حساب کن  من خواب دیده ام آنقدر زیبایی که نمی شود از تو چشم برداشت من ...
12 خرداد 1393

مادرانه ترین لحظه های امروزم

دنیا اگر خودش را بکشد ،نمی تواند به عشق من به تو شک کند تمام بودنت را حس می کنم... عشق ما...عشق من به تو ،عشق تو به من یک پدیده است ...یک حقیقت بی نیاز از استخاره وگمان... صدای قلب تو صدای زندگیست زندگی را دوست داشته باش نازنین من زندگی را زندگی کن ، عاشقانه ؛ کودکانه... مادرانه ترین لحظه های امروزم همین لحظه هاست؛همین لحظه ها که با تمام جان عاشقم  دوستت دارم  را به تو هدیه میکنم تو خوب میدانی که من با تو چه شاعرانه حرف میزنم تو خوب میدانی که من تا همان لحظه ای که قرار است بیایی در کنارت می مانم وتازه این لحظه شروع زندگی کودکانه ی توست زندگی...
11 خرداد 1393

سیسمونی ایلیا

پسرکم بیست روز مونده که بیای  دیروز سیسمونیت رسید  لوازمی که من ،مامانی،آتا و بابا مهدی برات تهیه کردیم و من با وسواس زیادم خیلی اذیتشون کردم راستی   درو که باز کردم صدای دایی رو شنیدم اولش باورم نشد ولی وقتی دیدمش                از پدر با حوصله و مهربانم؛ مادر دلسوز عزیزتر از جانم  و  همسر بهترینم  متشکرم     ...
10 خرداد 1393

...برای پدرم که

برای پدرم که اولین کلام هایم را با او شروع کردم،ساده ترین و دل نشین ترین کلام"بابا"  برای پدرم که اولین قدم هایم را روی پاهای مردانه ی او تاتی تاتی کردم  برای پدرم که در کودکی می پنداشتم قوی ترین وبزرگ ترین مرد دنیاست برای پدرم که تنها نان نداد"عشق   "داد برای پدرم که حالا نه بزرگی دستانش،خستگی دستان کار کرده اش،ستبری شانه هایش،بزرگی قلبش،صلابت کلامش،مهربانی نگاهش وزیبایی لبخندش را می ستایم برای پدرم که گاه می اندیشد زحمت هایش را نمی بینم و خستگی هایش را برای پدرم که حالا یقین دارم قوی ترین وبزرگ ترین قهرمان زندگی من ا ست بابا جان به اندازه ی تمام هستی ...
10 خرداد 1393

زیباترین شعر هستی...مادرم

تو را می ستایم...تو را می ستایم وبر دستان پر مهرت بوسه می زنم که چگونه قطره قطره خوبی هایت راچون دریایی بی انتها نثار من میکنی...  تورا می ستایم که چگونه چتری از محبت وامنیت بر سرم باز می کنی تا مبادا باران تلخی های روزگار مرا خیس    کند... تو را می ستایم که با صدای شیرین وبی ابهامت برایم ترانه ی زندگی می سرایی،ترانه ی هستی می سرایی که باشم...که بدانم هستم تورا می ستایم...تو را می ستایم که همواره آغوش گرمت پذیرای جسم خسته ام است تو را می ستایم که همواره تپش عاشقانه ی قلبت نوازشگر آشنای روح پر درد من است تو را باور دارم، تو را دوست می دارم...تو را با صداقت دوست می دا...
10 خرداد 1393

عشق نوشت

خدا رو می خوام نه برای اینکه ازش چیزی بخوام خدارم رو می خوام نه برای حل کردن مشکلام خدا رو می خوام نه برای بهشت و جهنم خدا رو دوست دارم نه برای زشت و  زیبا  خدا رو می خوام نه برای روزهای تلخ آخرم خدا رو می خوام نه برای سکه و مقام خدا رو می خوام فقط تو رو نگه داره برام خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده خدا رو دوست دارم چون عاشق شدن رو یادم داده خدا رو دوست دارم چون عاشق ها رو تنها نمی ذاره خدا رو دوست دارم چون عاشق ها رو خیلی دوست داره خدا رو دوست دارم چون من و تو باهمیم  خدا رو دوست دارم که می دونه من و تو عاشق ه...
10 خرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ايليای من می باشد